۱۹۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۰۶۳

می گدازد شیشه دل را می رنگین حسن
دل ز ساغر می برد صهبای دل شیرین حسن

نوبهار خنده گل در گریبان بگذرد
عالم افروزی کند چون خنده رنگین حسن

خویش را در کوچه بند آستین می افکند
پنجه موسی ز شرم ساعد سیمین حسن

عشق را نتوان به رنگ و بو شکار خویش کرد
دست خالی آید از گلشن برون گلچین حسن

بلبلان را روی گرم گل نوا پرداز کرد
آتشین گفتار گردد عشق از تلقین حسن

بوی آن سیب زنخدان زنده دل دارد مرا
ورنه عاشق پروری کفرست در آیین حسن

از شبیخون هوس گلزار عصمت ایمن است
تا چراغ شرم سوزان است بر بالین حسن

صرصر بی اعتدالی در بهار عشق نیست
رنگ و بو هرگز نمی بازد گل (و) نسرین حسن

در تماشاخانه فردوس خون خود خورد
دیده هر کس که چون صائب بود گلچین حسن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۰۶۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۰۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.