۲۲۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۰۶۶

روز چون روشن شود زان روی انور یاد کن
شب چو گردد تیره زان زلف معنبر یاد کن

صبح با خورشید تابان چون شود دست و بغل
از بیاض گردن و رخسار دلبر یاد کن

می توان کردن به عادت زهر را شیرین چو قند
در حیات از مرگ تلخ خود مکرر یاد کن

چون به بالین سر نهی یادآور از خشت لحد
چون برآری سر ز خواب از صبح محشر یاد کن

پیشتر زان کز فراموشان کند گردون ترا
گاه گاه از دوستان نیک محضر یاد کن

ای که چون خم تا به گردن در میان باده ای
از خمارآلودگان گاهی به ساغر یاد کن

وقت سیر برق و باران، ای بهار زندگی
از دهان خشک ما و دیده تر یاد کن

ای که ساغر می زنی چون خضر از آب حیات
از دل گرم و لب خشک سکندر یاد کن

این جواب آن غزل صائب که ملا گفته است
چون ببینی آفتاب از روی دلبر یاد کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۰۶۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۰۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.