۲۲۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۰۶۵

چون سکندر خانه عمر از اثر آباد کن
این بنای سست پی را آهنین بنیاد کن

می شود وقتی که فریادت شود فریادرس
تا نفس در سینه داری ناله و فریاد کن

سرو را تشریف آزادی به رعنایی فکند
بنده خود کن، ز رعنایی مرا آزاد کن

روزگار کامرانی را زکاتی لازم است
در حریم شعله ما را ای سمندر یاد کن

نیست غیر از عشق خضری در بیابان وجود
هر کجا گم گشته ای یابی، به عشق ارشاد کن

چند ای گل جلوه در کار تماشایی کنی؟
بینوایان قفس را هم به برگی یاد کن

می رساند موج کشتی را به ساحل بی خطر
صبر بر جور ادیب و سیلی استاد کن

گر دو صد تیغ زبان باشد ترا در عرض حال
در نیام خامشی چون سوسن آزاد کن

از کمند پیچ و تاب عشق صائب سر مپیچ
همچو جوهر ریشه محکم در دل فولاد کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۰۶۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۰۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.