هوش مصنوعی:
این شعر بیانگر احساسات عمیق شاعر درباره تنهایی، درد، و رنجهای درونی است. شاعر از بیکسی، بیماری، و ناامیدی سخن میگوید، اما در عین حال به امید و رحمت الهی نیز اشاره دارد. او از مفاهیمی مانند گوهر، یوسف، و سلیمان برای بیان معانی عمیق استفاده میکند و در نهایت به قدرت کلام و تأثیر آن بر دیگران اشاره میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و احساسی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، برخی از اشارات تاریخی و ادبی ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.
غزل شمارهٔ ۶۱۰۰
می زداید بی کسی زنگ از دل افگار من
از پرستاران گرانتر می شود بیمار من
پرتو منت کند عالم به چشم من سیاه
باشد از تردستی روشنگران زنگار من
ریشه کفرست محکم در دل سنگین مرا
چون سلیمانی گسستن نیست با زنار من
نیست با این خاکدان دلبستگی یک جو مرا
برگ کاهی می شود بال و پر دیوار من
دارم از بیم گسستن روز و شب پاس نفس
دستباف عنکبوتان است پود و تار من
روزگار از طوطی من گر شکر دارد دریغ
حرف شیرین تنگ شکر می کند منقار من
دولت بیدار دانند آنچه کوته دیدگان
چشم خواب آلود می داند دل بیدار من
روی خندان من آرد خون رحمت را به جوش
دست گلچین غنچه بیرون آید از گلزار من
آبروی من چو گوهر سر به مهر عزت است
آب برمی آرد از خود ابر گوهربار من
از صدف ترسم برآید پوچ مانند حباب
می خورد از بس درد خود گوهر شهوار من
دیده یوسف شناسی نیست در مصر وجود
ورنه جنس یوسفی کم نیست در بازار من
دشمن خونخوار را از عجز می پیچم عنان
سد راه سیل گردد پستی دیوار من
مرگ هیهات است سازد از فراموشان مرا
من همان ذوقم که می یابند از گفتار من
می کند صائب سراغ قبله در بیت الحرام
هر که جوید مصرع برجسته از اشعار من
از پرستاران گرانتر می شود بیمار من
پرتو منت کند عالم به چشم من سیاه
باشد از تردستی روشنگران زنگار من
ریشه کفرست محکم در دل سنگین مرا
چون سلیمانی گسستن نیست با زنار من
نیست با این خاکدان دلبستگی یک جو مرا
برگ کاهی می شود بال و پر دیوار من
دارم از بیم گسستن روز و شب پاس نفس
دستباف عنکبوتان است پود و تار من
روزگار از طوطی من گر شکر دارد دریغ
حرف شیرین تنگ شکر می کند منقار من
دولت بیدار دانند آنچه کوته دیدگان
چشم خواب آلود می داند دل بیدار من
روی خندان من آرد خون رحمت را به جوش
دست گلچین غنچه بیرون آید از گلزار من
آبروی من چو گوهر سر به مهر عزت است
آب برمی آرد از خود ابر گوهربار من
از صدف ترسم برآید پوچ مانند حباب
می خورد از بس درد خود گوهر شهوار من
دیده یوسف شناسی نیست در مصر وجود
ورنه جنس یوسفی کم نیست در بازار من
دشمن خونخوار را از عجز می پیچم عنان
سد راه سیل گردد پستی دیوار من
مرگ هیهات است سازد از فراموشان مرا
من همان ذوقم که می یابند از گفتار من
می کند صائب سراغ قبله در بیت الحرام
هر که جوید مصرع برجسته از اشعار من
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۰۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۱۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.