۲۱۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۱۰۶

دل ز کاهش واصل آن یار جانی شد ز من
این زمینی از ریاضت آسمانی شد ز من

مشت خاری داشتم تا آشیانی داشتم
باغها سر تا سر از بی آشیانی شد ز من

خانه داری دستگاه عیش بر من تنگ داشت
خانه یک شهر از بی خانمانی شد ز من

تا چو تاک از دست خود دادم عنان اختیار
نخل سرکش زیر دست از خوش عنانی شد ز من

ریختم در پیش دریا آبروی خود، ولیک
صد صدف سیراب از گوهرفشانی شد ز من

چون گل رعنا درون خویش اندودم به خون
تا درین بستانسرا رنگ خزانی شد ز من

می کنم صائب قضا گر عمر کوتاهی نکرد
آنچه فوت از زندگی در شادمانی شد ز من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۱۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۱۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.