هوش مصنوعی: این شعر از صائب تبریزی بیانگر درد و رنج درونی شاعر است که از هستی و سوداهایش ناشی می‌شود. او از آتش عشق و هجران می‌سوزد و دود این سوختن از وجودش خارج می‌شود. همچنین، اشاره‌هایی به مفاهیم عرفانی مانند صبر و امید در برابر سختی‌ها دارد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و احساسی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

غزل شمارهٔ ۶۱۴۴

آه کی از جان دردآلود می آید برون
کز خس و خاشاک هستی دود می آید برون

سوخت خونم در رگ و پی بس که از سودا چو شمع
گر زنی نشتر به دستم، دود می آید برون

چون خلیل آن را که حفظ حق هواداری کند
تازه و تر ز آتش نمرود می آید برون

نیست بی آه ندامت سینه تردامنان
بیشتر از هیزم تر دود می آید برون

شمع رخسار تو از بس پرده سوز افتاده است
پرتوش از روزن مسدود می آید برون

نیست تنها مشرق آه ندامت لب مرا
کز سراپایم چو مجمر دود می آید برون

پرده خواب است از رفتار مانع پای را
چون نگه زان چشم خواب آلود می آید برون؟

دامن دشت جنون را گردبادی می شود
آهم از دل بس که گردآلود می آید برون

سرمه کن شبهای هجران را کز این ابر سیاه
عاقبت آن اختر مسعود می آید برون

از هزاران بنده مقبل، یکی همچون ایاز
نیک بخت و عاقبت محمود می آید برون

مشرق آن ماه تابان است دلهای دو نیم
زین صدف آن گوهر مقصود می آید برون

صائب از ریزش پریشانی نمی بیند کریم
زر چو گل از دست اهل جود می آید برون
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۱۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۱۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.