۲۱۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۲۲۵

به یک زخم نمایان سرفرازم از شهیدان کن
چو صبح وصل خندانم ازین لطف نمایان کن

اگر خواهی که خورشید از گریبانت برون آید
سحرخیزی فن خود همچون صبح پاکدامان کن

نگاه شور چشمان می برد شیرینی از شکر
لب پر خنده خود را ز چشم غیر پنهان کن

به زلف خود مشو مغرور و عالم را مزن بر هم
حذر از ناله زنجیر سوز بیگناهان کن

به عزم سیر با اغیار چون در بوستان گردی
چو بینی سنبلی را یاد این خاطر پریشان کن

گلت پا در رکاب جلوه باد خزان دارد
برو ای بلبل بی درد آه و ناله سامان کن

خیال زنده رود از سینه گرد غم برد صائب
چو غم زور آورد بر خاطرت یاد صفاهان کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۲۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۲۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.