هوش مصنوعی: این شعر از صائب تبریزی بیانگر غم و اندوه عمیق شاعر است که با زبان تند و آتشین خود، دردهای پنهانش را آشکار می‌کند. او از عشقی بی‌زوال سخن می‌گوید که گرمی آن حتی استخوانش را به سرمه تبدیل می‌کند. شاعر با تصاویری مانند اشک یعقوب و کاروان نیکبختی که نمی‌آید، احساس ناامیدی و انتظار را منتقل می‌کند. در عین حال، او به قدرت معنوی و هنری خود افتخار می‌کند و امیدوار است که شعرش به عرش برسد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و احساسی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۶۲۳۹

ندارد جوهر افشای غم، تیغ زبان من
نمک بر چشم سوزن می زند زخم نهان من

دل صیاد می لرزد به دام از دانه اشکم
خطر دارد قفس از ناله آتش زبان من

ز عشق بی زوالی در خود آن گرمی گمان دارم
که مغز صد هما را سرمه سازد استخوان من

به چشم انتظارم گل فتاد از اشک یعقوبی
نمی آید ز مصر نیک بختی کاروان من

دو صد ابر بهاری در رکابش خوشه چین باشد
به صحرا چون خرامد گریه آتش عنان من

ز زور طبع معنی آفرین صائب طمع دارم
که از طاق بلند عرش آویزد کمان من
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۲۳۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۲۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.