هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و اخلاقی است که دربارهی غفلت از خود، عشق، رنجهای روحی، و ضرورت پرهیز از دنیا سخن میگوید. شاعر با استفاده از استعارههای زیبا مانند خون ریختن صید، کشتیهای طوفانی، و آه عجز، مخاطب را به تفکر در مورد محدودیتهای انسان و نیاز به تواضع و خودشناسی دعوت میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۶۲۴۸
منه زنهار ای غافل ز حد خود قدم بیرون
که ریزد خون خود صیدی که آید از حرم بیرون
چه کشتی ها که از آب گهر می گشت طوفانی
عقیق آبدار او اگر می داد نم بیرون
تو چون در جلوه آیی از که می آید عنانداری؟
که دنبال تو از بتخانه می آید صنم بیرون
مجو از بی زبانان محبت ناله پردازی
که اینجا بی صریر از خامه می آید رقم بیرون
زمین چون آسمان در دیده ها می بود زنگاری
اگر می داد چون آیینه دلها زنگ غم بیرون
ندارد دانه ای جز خوردن دل دام صحبت ها
منه تا ممکن است از گوشه عزلت قدم بیرون
مشو غافل ز آه عجز با هر کس طرف باشی
که باشد فتح ازان جانب که آید این علم بیرون
دل صد چاک را از آه چون مانع توانم شد؟
که می آید به قدر شق سیاهی از قلم بیرون
میسر نیست تاب از زلف بردن لاله رویان را
کجا از موی آتش دیده آید پیچ و خم بیرون؟
کدامین بی خبر زد بر دل مجروح من خود را؟
که می آیدنفس از سینه چون تیغ دودم بیرون
سبکدستی که شوید گرد غم از دل نمی یابم
مگر تاک آورد از آستین دست کرم بیرون
نگردد راست هر پشتی که از منت دو تا گردد
نبرد از ماه نو صائب نشاط عید خم بیرون
که ریزد خون خود صیدی که آید از حرم بیرون
چه کشتی ها که از آب گهر می گشت طوفانی
عقیق آبدار او اگر می داد نم بیرون
تو چون در جلوه آیی از که می آید عنانداری؟
که دنبال تو از بتخانه می آید صنم بیرون
مجو از بی زبانان محبت ناله پردازی
که اینجا بی صریر از خامه می آید رقم بیرون
زمین چون آسمان در دیده ها می بود زنگاری
اگر می داد چون آیینه دلها زنگ غم بیرون
ندارد دانه ای جز خوردن دل دام صحبت ها
منه تا ممکن است از گوشه عزلت قدم بیرون
مشو غافل ز آه عجز با هر کس طرف باشی
که باشد فتح ازان جانب که آید این علم بیرون
دل صد چاک را از آه چون مانع توانم شد؟
که می آید به قدر شق سیاهی از قلم بیرون
میسر نیست تاب از زلف بردن لاله رویان را
کجا از موی آتش دیده آید پیچ و خم بیرون؟
کدامین بی خبر زد بر دل مجروح من خود را؟
که می آیدنفس از سینه چون تیغ دودم بیرون
سبکدستی که شوید گرد غم از دل نمی یابم
مگر تاک آورد از آستین دست کرم بیرون
نگردد راست هر پشتی که از منت دو تا گردد
نبرد از ماه نو صائب نشاط عید خم بیرون
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۲۴۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۲۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.