۱۷۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۲۸۸

غم دنیا نبود در دل دیوانه من
دیو را راه نباشد به پریخانه من

من و سیری ز عقیق لب خوبان، هیهات
خشکتر می شود از می لب پیمانه من

بر سیه خانه لیلی نزد برق اینجا
به چه امید کند نشو و نما دانه من

می کند سیل فرامش سفر دریا را
دلنشین است ز بس گوشه ویرانه من

از گهر حوصله بحر نمی گردد تنگ
سنگ طفلان چه کند با دل دیوانه من؟

کی شود جامه فانوس حجاب من و شمع؟
پرده شرم نشد مانع پروانه من

از فروغش جگر ابر گریبان زد چاک
با صدف تا چه کند گوهر یکدانه من

خم می را که زمین گیر گرانجانی هاست
آسمان سیر کند نعره مستانه من

عاقبت پیر خرابات ز بی پروایی
ریخت پیش بط می سبحه صد دانه من

نیست ممکن که نبازد دل و دین را صائب
هر که آید به تماشای صنمخانه من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۲۸۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۲۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.