۲۰۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۳۰۷

صدای پا نبود در خرام درویشان
زمین به خواب رود زیر گام درویشان

چو نی اگر چه بود خشک، کام درویشان
شکر به تنگ بود در کلام درویشان

چه لذت است که بادست پخت بی برگی است
نمکچش است سراسر طعام درویشان

اگر ز سنگ حوادث شود هلال هلال
صدا بلند نگردد ز جام درویشان

که می تواند وصف تمام ایشان کرد؟
به از تمام جهان، ناتمام درویشان

ز روستای طمع رخت برده اند برون
مساز روی ترش از سلام درویشان

میان مور و سلیمان تفاوتی ننهد
چو سفره باز کند فیض عام درویشان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳۰۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۳۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.