۲۰۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۳۰۸

مخور ز حرف خنک بر دماغ سوختگان
حذر کن از دل پر درد و دماغ سوختگان

نمی شود ز سیه خانه لیلی ما دور
همیشه زیر سیاهی است داغ سوختگان

ز جام لاله سیراب شد مرا روشن
که می ز خویش برآرد ایاغ سوختگان

بهار تازه کند داغ تخم سوخته را
ز می شکفته نگردد دماغ سوختگان

ز لاله زار دلم تا شکفت دانستم
که مرهم دگران است داغ سوختگان

ز نور زنده دلی آب زندگی خورده است
ز باد صبح نمیرد چراغ سوختگان

چه نعمتی است ندارند بیغمان صائب
خبر ز چاشنی درد و داغ سوختگان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳۰۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۳۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.