۲۱۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۳۷۱

دل را به هم شکن که فروزان شود ز حسن
کآیینه شکسته چراغان شود ز حسن

گر تن دهد به کاوش مژگان اسیر عشق
هر رخنه ای ز دل لب خندان شود ز حسن

هر سینه ای که هست در او خارخار عشق
بی منت بهار، گلستان شود ز حسن

شورابه سرشک اسیران تلخکام
شیرین چو آب چشمه حیوان شود ز حسن

سنگ ملامتی که به خونین دلان رسد
سیرابتر ز لعل بدخشان شود ز حسن

هر آه سرد کز دل عشاق سر کشد
سرسبز همچو سرو خرامان شود ز حسن

بخت سیاه من چه عجب سبز اگر شود
جایی که آه، سنبل و ریحان شود ز حسن

صائب بهشت نقد که جویای اوست خلق
مخصوص دیده ای است که حیران شود ز حسن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳۷۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۳۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.