۲۱۹ بار خوانده شده
دل را به هم شکن که فروزان شود ز حسن
کآیینه شکسته چراغان شود ز حسن
گر تن دهد به کاوش مژگان اسیر عشق
هر رخنه ای ز دل لب خندان شود ز حسن
هر سینه ای که هست در او خارخار عشق
بی منت بهار، گلستان شود ز حسن
شورابه سرشک اسیران تلخکام
شیرین چو آب چشمه حیوان شود ز حسن
سنگ ملامتی که به خونین دلان رسد
سیرابتر ز لعل بدخشان شود ز حسن
هر آه سرد کز دل عشاق سر کشد
سرسبز همچو سرو خرامان شود ز حسن
بخت سیاه من چه عجب سبز اگر شود
جایی که آه، سنبل و ریحان شود ز حسن
صائب بهشت نقد که جویای اوست خلق
مخصوص دیده ای است که حیران شود ز حسن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
کآیینه شکسته چراغان شود ز حسن
گر تن دهد به کاوش مژگان اسیر عشق
هر رخنه ای ز دل لب خندان شود ز حسن
هر سینه ای که هست در او خارخار عشق
بی منت بهار، گلستان شود ز حسن
شورابه سرشک اسیران تلخکام
شیرین چو آب چشمه حیوان شود ز حسن
سنگ ملامتی که به خونین دلان رسد
سیرابتر ز لعل بدخشان شود ز حسن
هر آه سرد کز دل عشاق سر کشد
سرسبز همچو سرو خرامان شود ز حسن
بخت سیاه من چه عجب سبز اگر شود
جایی که آه، سنبل و ریحان شود ز حسن
صائب بهشت نقد که جویای اوست خلق
مخصوص دیده ای است که حیران شود ز حسن
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳۷۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۳۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.