۲۱۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۳۸۹

در کاسه سپهر کند خاک گرد من
رحم است بر کسی که شود هم نبرد من

در شهربند عافیت از خاکساریم
دیوار می کشد به ره سیل گرد من

بی اختیار آب روان می کند ز چشم
چون آفتاب دیدن رخسار زرد من

یک نقطه است اشک در مجموعه غمم
یک مصرع است آه ز دیوان درد من

گرد یتیمی از گهرم گرچه می چکد
بر هیچ خاطری ننشسته است گرد من

قسمت چو ابر گرد جهان می دواندم
تا از کدام بحر بود آبخورد من

هر چند پایه تو بلند اوفتاده است
غافل مشو ز ناله گردون نورد من

نقصان نمی کند کسی از دستگیریم
پایش فرو به گنج رود پایمرد من

صائب ز می مرا نتوان لاله رنگ ساخت
چون شعله رنگ بست بود روی زرد من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳۸۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۳۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.