هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از صائب تبریزی، بیانگر احساسات عمیق شاعر نسبت به معشوق و عشق حقیقی است. در آن از استعاره‌های زیبایی مانند زلف، گل، بهار و خونابه استفاده شده است. شاعر از درد فراق، نیاز به وصال و تبدیل عشق مجازی به حقیقی سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه، نیاز به درک ادبی و بلوغ فکری دارد. همچنین برخی استعاره‌ها مانند 'خونابه' و 'خون دل' ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۶۳۹۴

دل کی رسد به وصل تو ای سروناز من؟
یک کوچه است زلف ز راه دراز من

چون بوی گل که می شود از برگ بیشتر
بی پرده شد ز پرده بسیار راز من

غیر از بهار خشک مرا در بساط نیست
ای وای اگر قبول نیفتد نیاز من

خونی که بود در دل من مشک ناب شد
تا شد بدل به عشق حقیقی مجاز من

از خامیی که در رگ و در ریشه من است
نه بوته تافته است فلک در گداز من

خونابه اش به صبح قیامت شفق دهد
ناخن به هر دلی که زند شاهباز من

دلها اگر ز سنگ بود می شود کباب
در محفلی که باده کشد دلنواز من

بامن همیشه بود فلک در مقام ناز
این پرده ها نگشت موافق به ساز من

زان دست پیش رو به دعا برده ام، مباد
بر روی من زنند ملایک نماز من

صائب جز آن یگانه که در دست اوست دل
فارغ بود ز هر دو جهان پاکباز من
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳۹۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۳۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.