هوش مصنوعی: این شعر از صائب تبریزی، بیانگر دردها و رنج‌های شاعر از زندگی و روزگار است. او از ناله‌های آتشین خود، از دست رفتن‌ها، خزان همیشگی باغ وجودش، و سختی‌های زندگی می‌گوید. شاعر احساس می‌کند استخوان‌هایش نرم شده‌اند و زبانش در تنگنای سکوت گرفتار است. او از رازهای نهان و آشکارش می‌گوید و افسوس می‌خورد که در این روزگار کسی نیست که زبانش را بفهمد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، مضامین درد و رنج و تنهایی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین و نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۶۳۹۸

از دستبرد ناله آتش زبان من
چون جوی شیر، آب شده است استخوان من

تا دست می زنی به هم، از دست رفته ام
بر بادپای گرد سوارست جان من

گلچین به جای گل کف افسوس می برد
از باغ و بوستان همیشه خزان من

انگشت اگر شود خس و خاشاک این چمن
نتوان سخن چو غنچه کشید از زبان من

ذرات روزگار بود خوشه چین مرا
گرم است ازان چو مهر جهانتاب نان من

از بانگ صور، لذت افسانه می برد
درمانده است حشر به خواب گران من

تیر از تنم چو موی برون آید از خمیر
از سنگ بس که نرم شده است استخوان من

یارب چه کرده ام، که دو منزل یکی کند
گرد کسادی از عقب کاروان من

چون غنچه صدهزار خم و پیچ خورده است
در تنگنای مهر خموشی زبان من

از خارخار سینه مرا آشیان بس است
گو برق حادثات بسوز آشیان من

از موج گریه دامی در خاک کرده است
در هر گل زمین مژه خون فشان من

تا لعل آتشین ترا بوسه داده ام
چون لاله سوخته است ز دل تا زبان من

پاک است همچو خانه آیینه، خانه ام
راز نهان بود گل باغ عیان من

صائب هزار حیف که در روزگار نیست
یک اهل دل که فهم نماید زبان من
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳۹۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۳۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.