۱۹۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۴۰۴

نازکترست از رگ جان گفتگوی من
باریک شد محیط چو آمد به جوی من

گردون سفله لقمه روزی حساب کرد
هر گریه ای که گشت گره در گلوی من

چون موج شد کشاکش حرصم زیادتر
چندان که چرخ بیش شکست آرزوی من

از دامن صدف چه غبار از دلم رود؟
دریا نبرد گرد یتیمی ز روی من

شیری که خورده بودم در عهد کودکی
کرد از فشار چرخ سفیدی ز موی من

صائب در آن محیط که موجش فلاخن است
از آب چون درست برآید سبوی من؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۴۰۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۴۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.