هوش مصنوعی: این متن شعری است که به موضوعاتی مانند گناه، شرم، مرگ، عشق، غربت، و ناامیدی می‌پردازد. شاعر از احساسات عمیق و تجربیات انسانی مانند حرص، تب، غم، و عشق ناکام سخن می‌گوید. همچنین، از عناصر طبیعت مانند باغ، غنچه، و سیلاب برای بیان مفاهیم استفاده شده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند مرگ و ناامیدی ممکن است برای سنین پایین سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۶۴۰۸

از تن خجل ز شرم گنه رفت جان برون
چون ناوک کجی که رود از کمان برون

از پیر، حرص زرد به مداوا نمی رود
این تب به مرگ می رود از استخوان برون

خونم اگر دهی به سگان، می کنم حلال
خاک مرا مریز ازین آستان برون

بوی عبیر پیرهن از گرد ره نرفت
هر چند رفت یوسف ازین کاروان برون

چون باغ را ز خاطر ما می برد بدر؟
ما را اگر ز باغ کند باغبان برون

باید به خیره چشمی شبنم بود صبور
هر غنچه ای که کرد زبان از دهان برون

خونش به گردن است که در موج خیز گل
آرد به عزم سیر سر از آشیان برون

هر کس نشد به حسن غریب تو آشنا
آمد غریب و رفت غریب از جهان برون

گنج گهر به غارت سیلاب داده ای است
از هر دلی که رفت غم دلستان برون

گردد ز خامشی جگر تشنه آبدار
زنهار این عقیق میار از دهان برون

در حلقه های زلف تو پیچد به خویشتن
آهم که کرده است سر از آسمان برون

در عقده های سرسری چرخ عاجزست
از کار عشق، عقل سرآرد چسان برون؟

بردار دل ز عمر چو سال تو شصت شد
کز زور شست تیر رود از کمان برون

صائب به محفلی که در او نیست روی دل
آیینه را میار ز آیینه دان برون
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۴۰۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۴۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.