۲۰۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۴۱۹

سیلاب حواس است نظرهای پریشان
تخم نگرانی است خبرهای پریشان

چون دانه تسبیح بود رشته الفت
شیرازه جمعیت سرهای پریشان

داغی است به هر پاره دل من ز نگاری
چون سکه هر شهر به زرهای پریشان

دارم ز خیال سر زلف تو دماغی
آشفته تر از زلف خبرهای پریشان

چون ناوک بازیچه اطفال درین دشت
تا چند توان کرد سفرهای پریشان؟

افسوس که چون آینه از بی خبری، شد
بینایی ما صرف نظرهای پریشان

صائب مشو آشفته ز جمعیت اشرار
یک لحظه بود عمر شررهای پریشان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۴۱۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۴۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.