۲۱۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۴۲۳

خونابه درد از دل غم پیشه طلب کن
آن باده گلرنگ ازین شیشه طلب کن

آن شان عسل را که در آفاق نگنجد
از پرده زنبوری اندیشه طلب کن

از جذبه آهن شرر از سنگ برآید
دل سخت چو گردید دم از تیشه طلب کن

با مرکب چوبین نتوان رفت به جایی
بال و پری از برق درین بیشه طلب کن

سرمایه تشویش بود ملک سلیمان
وحدت ز پریخانه اندیشه طلب کن

از دل طلب آن گنج که در عالم گل نیست
در قاف چو نبود پری از شیشه طلب کن

صائب نکند حرف اثر در دل سنگین
جایی که توان برد فرو ریشه طلب کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۴۲۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۴۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.