۲۰۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۴۵۲

هر که را دل آب شد از روی آتشناک او
شبنم گلزار جنت گشت چشم پاک او

سر برآورده است اینجا از گریبان بهشت
هر که را باشد سری با حلقه فتراک او

باده لعلی که خون در ساغر من می کند
تازه رو از گریه شادی است دایم تاک او

دامن حیرت به دست آور که سر عشق را
درنیابی تا نگردی عاجز از ادراک او

ناتوانی را که شد افتادگی ها دستگیر
روی دریا شد کبد از سیلی خاشاک او

بنده کوی خراباتم که می سازد گهر
هر که ریزد تخم اشکی در زمین پاک او

این چنین کز باده نازست صائب یار مست
کی به فکر عاشقان افتد دل بی باک او؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۴۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۴۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.