۲۰۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۵۲۱

شکفتگی نشود سبز در چمن بی تو
به اشک شمع زند غوطه انجمن بی تو

عنان برق و نسیم خزان و سیل بهار
نرفته اند ز دست آنچنان که من بی تو

ز شبنم و چمن بود تازه رو چون گل
شده است برگ خزان دیده ای چمن بی تو

بگیر پرده ز رخسار لاله زار و ببین
که کاسه کاسه خون می خورد چمن بی تو

گل حضور وطن بوده است دیدن دوست
حضور دل به سفر رفت از وطن بی تو

ز ما توقع پیغام و نامه بی خبری است
گره فتاده به سررشته سخن بی تو

به چشم شبنم این بوستان گل افتاده است
ز بس گریسته در عرصه چمن بی تو

به می گریختم از هجر تلخ، ازین غافل
که داغ تازه کند باده کهن بی تو

جدا ز آینه طوطی سخن نمی گوید
چگونه صائب انشا کند سخن بی تو؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۵۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۵۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.