هوش مصنوعی:
این شعر غم و اندوه شاعر را از جدایی و دوری معشوق بیان میکند. شاعر از بیقراری، تنهایی و رنج خود در نبود معشوق میگوید و از عناصر طبیعت مانند باغ، گل، لاله و آینه برای توصیف احساساتش استفاده میکند. او از بیتابی و اشتیاق شدید برای دیدار مجدد مینالد و آرزوی صلح و آرامش برای دل رمیدهاش را دارد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاطفی عمیق و غمانگیز است که درک آن ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد. همچنین، برخی از تصاویر شعری مانند 'تیغ زهرآلود' و 'اشک خونفشان' ممکن است برای کودکان مناسب نباشد.
غزل شمارهٔ ۶۵۲۰
چه دل گشایدم از باغ و بوستان بی تو؟
که شد ز تنگدلی غنچه گلستان بی تو
خبر به آینه می گیرم از نفس هر دم
به زندگی شده ام بس که بدگمان بی تو
ز جنبش نفسم چون جرس فغان خیزد
ز بس که در دهنم خشک شد زبان بی تو
چو تخم سوخته کز خاک برنمی آید
گره شده است مرا حرف در دهان بی تو
به پای بوس تو خواهد رسید همچو رکاب
چنین که رفته ز کف اشک را عنان بی تو
بیا و صلح ده این دل رمیده را با تن
که بر جناح سفر از لب است جان بی تو
یکی هزار کنم شور عندلیبان را
اگر روم به تماشای گلستان بی تو
زمین ز پاره دل لاله زار می گردد
اگر چو غنچه گل واکنم دهان بی تو
چنان که لاله گرفته است داغ را به میان
گرفته داغ مرا در میان چنان بی تو
به طوق فاخته و سرو اگر نظر فکنم
چو تیر می جهد از حلقه کمان بی تو
گریوه هاست ز گرد ملال در راهش
اگر به لب نرسد جان ناتوان بی تو
امان نمی دهدم همچو تیغ زهرآلود
اگر به سایه سروی کنم مکان بی تو
به کاروان سبکسیر اشک کوچه دهد
اگر گشاده شود چشم خونفشان بی تو
زند چه آب بر آتش شراب لعل مرا؟
کز آب خضر فتد آتشم به جان بی تو
ازان لب شکرین همچو نی مرا بنواز
که ناله است مرا مغز استخوان بی تو
بغل گشاده به شمشیر می دود چون زخم
رسیده صائب بیدل ز بس به جان بی تو
که شد ز تنگدلی غنچه گلستان بی تو
خبر به آینه می گیرم از نفس هر دم
به زندگی شده ام بس که بدگمان بی تو
ز جنبش نفسم چون جرس فغان خیزد
ز بس که در دهنم خشک شد زبان بی تو
چو تخم سوخته کز خاک برنمی آید
گره شده است مرا حرف در دهان بی تو
به پای بوس تو خواهد رسید همچو رکاب
چنین که رفته ز کف اشک را عنان بی تو
بیا و صلح ده این دل رمیده را با تن
که بر جناح سفر از لب است جان بی تو
یکی هزار کنم شور عندلیبان را
اگر روم به تماشای گلستان بی تو
زمین ز پاره دل لاله زار می گردد
اگر چو غنچه گل واکنم دهان بی تو
چنان که لاله گرفته است داغ را به میان
گرفته داغ مرا در میان چنان بی تو
به طوق فاخته و سرو اگر نظر فکنم
چو تیر می جهد از حلقه کمان بی تو
گریوه هاست ز گرد ملال در راهش
اگر به لب نرسد جان ناتوان بی تو
امان نمی دهدم همچو تیغ زهرآلود
اگر به سایه سروی کنم مکان بی تو
به کاروان سبکسیر اشک کوچه دهد
اگر گشاده شود چشم خونفشان بی تو
زند چه آب بر آتش شراب لعل مرا؟
کز آب خضر فتد آتشم به جان بی تو
ازان لب شکرین همچو نی مرا بنواز
که ناله است مرا مغز استخوان بی تو
بغل گشاده به شمشیر می دود چون زخم
رسیده صائب بیدل ز بس به جان بی تو
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۵۱۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۵۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.