هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و اخلاقی است که بر اهمیت پرهیز از دنیا، حفظ خلوص و سادگی، دوری از تکبر و خودخواهی، و پذیرش سرنوشت تأکید دارد. شاعر از مخاطب میخواهد که از حریم دل محافظت کند، در حد خود بماند، و از بار سنگین دلهای دیگران بپرهیزد. همچنین، به موضوعاتی مانند عزلت، صبر، و امیدواری اشاره میشود.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای نوجوانان کمسال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اشارات و استعارههای بهکاررفته نیاز به دانش ادبی و تجربه زندگی بیشتری دارد.
غزل شمارهٔ ۶۵۷۷
بی تأمل بر بساط پاکبازان پا منه
تا نشویی دست از جان پای در دریا منه
قسمت صیاد از صید حرم دل خوردن است
امن می خواهی، ز حد خویش بیرون پا منه
چون نداری ترجمانی همچو عیسی در کنار
مهر خاموشی چو مریم بر لب گویا منه
گوشه گیری در میان خلق تنها بودن است
بر دل خود بار کوه قاف چون عنقا منه
بر سبکروحان گران گردیدن از انصاف نیست
برنداری باری از دل، بار بر دلها منه
چاه خس پوشی است در هر گام این وحشت سرا
بی عصا زنهار در صحرای امکان پا منه
گوشه گیر از خلق چون آیینه ات بی زنگ شد
خرمن خود را چو کردی پاک در صحرا منه
آه سرد ناامیدی می کند کار خزان
چوب منع ای باغبان در پیش راه ما منه
می شود بر زود سیریها گواه پا بجا
وقت رفتن میهمان را کفش پیش پا منه
بالش خار است سر از خواب چون سنگین شود
زیر سر چون تن پرستان بالش خارا منه
شهپر پروانه نتواند نقاب شمع شد
پرده بر رخسار خود ای آتشین سیما منه
نسخه داغی به دست آر از دل پرشور ما
دل به داغ بی نمک چون لاله حمرا منه
از تواضع های رسمی می کنندت سنگسار
تا میسر می شود از خانه بیرون پا منه
دیده را از خون دل مگذار صائب بی نصیب
آنچه می باید به ساغر ریخت در مینا منه
تا نشویی دست از جان پای در دریا منه
قسمت صیاد از صید حرم دل خوردن است
امن می خواهی، ز حد خویش بیرون پا منه
چون نداری ترجمانی همچو عیسی در کنار
مهر خاموشی چو مریم بر لب گویا منه
گوشه گیری در میان خلق تنها بودن است
بر دل خود بار کوه قاف چون عنقا منه
بر سبکروحان گران گردیدن از انصاف نیست
برنداری باری از دل، بار بر دلها منه
چاه خس پوشی است در هر گام این وحشت سرا
بی عصا زنهار در صحرای امکان پا منه
گوشه گیر از خلق چون آیینه ات بی زنگ شد
خرمن خود را چو کردی پاک در صحرا منه
آه سرد ناامیدی می کند کار خزان
چوب منع ای باغبان در پیش راه ما منه
می شود بر زود سیریها گواه پا بجا
وقت رفتن میهمان را کفش پیش پا منه
بالش خار است سر از خواب چون سنگین شود
زیر سر چون تن پرستان بالش خارا منه
شهپر پروانه نتواند نقاب شمع شد
پرده بر رخسار خود ای آتشین سیما منه
نسخه داغی به دست آر از دل پرشور ما
دل به داغ بی نمک چون لاله حمرا منه
از تواضع های رسمی می کنندت سنگسار
تا میسر می شود از خانه بیرون پا منه
دیده را از خون دل مگذار صائب بی نصیب
آنچه می باید به ساغر ریخت در مینا منه
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۵۷۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۵۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.