هوش مصنوعی:
این شعر به توصیف زیباییها و نمادهای صبحگاه میپردازد، از جمله نور صدق، چهره خندان صبح، آب حیات، و ستارگان. شاعر از عناصر طبیعی و اسطورهای مانند خضر و آب حیات برای بیان مفاهیم عمیق استفاده میکند. همچنین، تأکید بر فیض و بخشندگی صبحگاه و اهمیت بیداری و شکرگزاری در این زمان خاص از روز دارد.
رده سنی:
14+
مفاهیم عمیق عرفانی و استفاده از استعارههای پیچیده ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات اسطورهای (مانند خضر و آب حیات) نیاز به پیشینه فرهنگی و ادبی دارد.
غزل شمارهٔ ۶۶۱۲
روشن ز نور صدق بود جان صبحگاه
بی وجه نیست چهره خندان صبحگاه
ز انجم سپهر زر همه شب جمع می کند
بهر نیاز مقدم سلطان صبحگاه
عمر ابد که یافت ز آب حیات، خضر
یک مد نارساست ز دیوان صبحگاه
گر خضر یافت زندگی از آب زندگی
عالم حیات یافت ز احسان صبحگاه
چون آب خضر نیست سیه کاسه و بخیل
عام است فیض چشمه حیوان صبحگاه
از نور صدق، دیده شوخ ستارگان
گردید محو چهره تابان صبحگاه
بادام چشم را به شکر غوطه ها دهد
قند مکرر لب خندان صبحگاه
آید ز فیض صدق طلب بی مزاحمت
گرم از تنور سرد برون نان صبحگاه
چون مغز پسته غوطه به تنگ شکر دهد
طوطی چرخ را شکرستان صبحگاه
تا از شفق نگشته به خون شیر او بدل
بردار کام خویش ز پستان صبحگاه
وقت طلوع را به شکرخواب مگذران
چشم آب ده ز شمسه ایوان صبحگاه
زنهار رومتاب ازین آستان که هست
چرخ از ستاره، ریزه خور خوان صبحگاه
فریاد مرغکان سحرخیز این بود
کای خوابناک، جان تو و جان صبحگاه!
در دیده تو پرده خواب دگر شود
خالی اگر کنند نمکدان صبحگاه
صائب رخ گشاده بود مشرق امید
کوته مساز دست ز دامان صبحگاه
بی وجه نیست چهره خندان صبحگاه
ز انجم سپهر زر همه شب جمع می کند
بهر نیاز مقدم سلطان صبحگاه
عمر ابد که یافت ز آب حیات، خضر
یک مد نارساست ز دیوان صبحگاه
گر خضر یافت زندگی از آب زندگی
عالم حیات یافت ز احسان صبحگاه
چون آب خضر نیست سیه کاسه و بخیل
عام است فیض چشمه حیوان صبحگاه
از نور صدق، دیده شوخ ستارگان
گردید محو چهره تابان صبحگاه
بادام چشم را به شکر غوطه ها دهد
قند مکرر لب خندان صبحگاه
آید ز فیض صدق طلب بی مزاحمت
گرم از تنور سرد برون نان صبحگاه
چون مغز پسته غوطه به تنگ شکر دهد
طوطی چرخ را شکرستان صبحگاه
تا از شفق نگشته به خون شیر او بدل
بردار کام خویش ز پستان صبحگاه
وقت طلوع را به شکرخواب مگذران
چشم آب ده ز شمسه ایوان صبحگاه
زنهار رومتاب ازین آستان که هست
چرخ از ستاره، ریزه خور خوان صبحگاه
فریاد مرغکان سحرخیز این بود
کای خوابناک، جان تو و جان صبحگاه!
در دیده تو پرده خواب دگر شود
خالی اگر کنند نمکدان صبحگاه
صائب رخ گشاده بود مشرق امید
کوته مساز دست ز دامان صبحگاه
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۶۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۶۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.