۲۰۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۶۱۴

در جسم خاکسار مرا جان سوخته
باشد سفال تشنه و ریحان سوخته

چون لاله گرچه چشم و چراغم بهار را
تر می کنم به خون جگر نان سوخته

تخمی که سوخت سبز نگردد ز نوبهار
از می چگونه تازه شود جان سوخته؟

خیزد نفس ز سینه گرمم به رنگ آه
خاکسترست گرد بیابان سوخته

از مرگ فارغند حریفان پاکباز
آتش چه می کند به نیستان سوخته؟

از خاک پای سوختگان است سرمه ام
بینایی شرر بود از جان سوخته

چون داغ لاله است زمین گیر آه من
از دل به لب نمی رسد افغان سوخته

جان تازه شد ز سینه بی آرزو مرا
گلزار رهروست بیابان سوخته

صائب ز خوان نعمت الوان نوبهار
قانع شدم چو لاله به یک نان سوخته
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۶۱۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۶۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.