۲۱۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۶۳۲

از توبه شود سرکشی نفس زیاده
گیرندگی سگ شود افزون ز قلاده

چون خضر میفشار درین خاک سیه پای
کز طول زمان سبز شود آب ستاده

از فیض چه گلها که نچیدیم دم صبح
عنوان سعادات بود روی گشاده

دامان نگه صفحه ننوشته نگیرد
در چهره نوخط نرسد چهره ساده

آن را که بود تخت روان از کشش بحر
چون سیل چرا دست نشوید ز اراده؟

از سطرشماری نتوان راه به حق برد
در بادیه حاجت به دلیل است نه جاده

زان تیغ به صد زخم تسلی نشود دل
کز موج شود تشنگی ریگ زیاده

سخت است کمان تو، وگرنه بود از آه
در قبضه من چرخ مقوس چو کباده

از جا مرو از هر سخن پوچ که گردد
نازل ز بها، لعل و گهر شد چو پیاده

صائب ز گرانباری دل در سبکی کوش
کز قافله پیوسته بود پیش پیاده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۶۳۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۶۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.