هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از صائب تبریزی، با استفاده از تصاویر زیبا و استعاره‌های غنی، به توصیف عشق، زیبایی معشوق و تأثیرات آن بر جهان می‌پردازد. شاعر از عناصری مانند گل، زلف، خورشید و باده برای بیان احساسات خود استفاده می‌کند و در نهایت به مفاهیمی مانند تسلیم و عشق الهی اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۶۶۳۴

از حسن تو یک رقعه به گلزار رسیده
از زلف تو یک نافه به تاتار رسیده

زان دست که حسن تو فشانده است به گلزار
دامان پر از گل به خس و خار رسیده

از دیدن گل مست و خرابند جهانی
این جام همانا به لب یار رسیده

کو دیده یعقوب که بی پرده ببیند
صد قافله از مصر به یکباره رسیده

شاخ گل ازان جلوه مستانه که دارد
پیداست که از خانه خمار رسیده

ظلم است کسی خرده جان را نکند خرج
امروز که گل بر سر بازار رسیده

دامان نسیم سحری گیر و روان شو
کز غیب رسولی ا ست به این کار رسیده

کاشانه اش از نقش مرادست نگارین
چشمی که به آن آینه رخسار رسیده

دیگر چه خیال است که از سینه کند یاد
هر دل که به آن طره طرار رسیده

از کوچه آن زلف که سالم بدر آید؟
کآنجا سر خورشید به دیوار رسیده

از شور قیامت بودش مرهم کافور
زخمی که مرا بر دل افگار رسیده

از شرم برون آی که تسلیم نمایم
جانی که مرا بر لب اظهار رسیده

صائب زند آتش به جهان از نفس گرم
هر نی که به آن لعل شکربار رسیده
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۶۳۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۶۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.