۲۱۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۶۶۱

ای زمین از سبحه ذکر تو کمتر دانه ای
از خرابات تو مهر گرمرو پیمانه ای

از جلالت برق عالمسوز در هر خرمنی
وز جمالت آفتابی فرش در هر خانه ای

با که گویم، ور بگویم هم که باور می کند
کاین صدف ها پر شده است از گوهر یکدانه ای؟

دل چو بردی از کفم ای زلف دست از جان بدار
این مثل نشنیده ای کز خانه ای دیوانه ای؟

آسمان نیلگون یک مشت خاکستر بود
گر به قدر همت خود رنگ ریزم خانه ای

می کند چشم سیاهش سرمه سایی، ورنه هست
نغمه منصوریی در هر لب پیمانه ای

آسمانها در شکست ما چه یکدل گشته اند
کشتی نه آسیا افتاده چپ با دانه ای

در سر این غافلان طول امل دانی که چیست؟
آشیان کرده است ماری در کبوترخانه ای

صائب آزاده را مگذار در قید جهان
چند در زنجیر باشد عاشق دیوانه ای؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۶۶۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۶۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.