۲۱۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۶۶۵

دوش با ما سرگران بودی چه در سر داشتی؟
باده می خوردی و خون ما به ساغر داشتی

سبزه باغ و بهار ما زبان شکر بود
بر مسلمانان اگر رحمی تو کافر داشتی

نیست امروز این گرانی پله ناز ترا
شیر در گهواره می خوردی که لنگر داشتی

نونیاز ناز چون خوبان دیگر نیستی
دایم از شوخی تو در پیراهن اخگر داشتی

ماه رخسار تو ناگردیده در خوبی تمام
هر طرف چون ماه نو صد صید لاغر داشتی

این زمان با غیر همدوشی، وگرنه پیش ازین
تیغ در یک دست و در یک دست خنجر داشتی

جان نثارت کرد و از اخلاص می کردی نثار
صائب مسکین اگر صد جان دیگر داشتی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۶۶۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۶۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.