هوش مصنوعی: این شعر از حسرت‌ها و آرزوهای شاعر سخن می‌گوید که در قالب تصاویر طبیعت و استعاره‌های زیبا بیان شده است. شاعر از محدودیت‌ها، ناکامی‌ها و دردهای زندگی می‌گوید و آرزو می‌کند که ای کاش شرایط به گونه‌ای دیگر بود. او از حسرت پرواز، نبودن دل در سینه، تلخی‌های زندگی و ناتوانی در دیدن حقیقت زیبایی‌ها سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و حسرت‌های وجودی در این شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و مفاهیم انتزاعی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۶۶۹۰

دانه ما در ضمیر خاک بودی کاشکی
یا چو سر زد در زمان دهقان درودی کاشکی

آن که آخر سر به صحرا داد بی بال و پرم
روز اول این قفس را در گشودی کاشکی

هر چه از دل می خورم از روزیم کم می کنند
در حریم سینه من دل نبودی کاشکی

آن که منع ما ز پرواز پریشان می کند
فکر آب و دانه ما می نمودی کاشکی

دست چون افتاد خالی، همت عالی بلاست
آنچه دارم در نظر در دست بودی کاشکی

تلخی از دریای بی گوهر کشیدن مشکل است
دیده را هم غمزه اش با دل ربودی کاشکی

می گشاید چشم بر روی تو پیش از آفتاب
چشم ما هم طالع آیینه بودی کاشکی

لب گشودم، غوطه در اشک پشیمانی زدم
گلبن من تا قیامت غنچه بودی کاشکی

آن که می ریزد به راه آشنایان خار منع
سبزه بیگانه را اول درودی کاشکی

آینه سطحی است، غور حسن نتواند نمود
پیش چشم ما نقاب از رخ گشودی کاشکی

آن که درد غیر را پیش از شنیدن چاره کرد
شمه ای صائب ز درد ما شنودی کاشکی
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۶۸۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۶۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.