۲۱۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۶۸۹

سنگ را در جذبه از دست فلاخن می کشی
جامه خاکستری از دوش گلخن می کشی

در نظرها اعتبارت نیست چون موی زیاد
تا چو خار از هر سر دیوار گردن می کشی

(نغمه افسوس از مرغ چمن خواهی شنید
رخت اگر با این گرانجانی به گلشن می کشی)

(شعله شوخی، نداری در دل مجمر قرار
گاه بر بام و گهی خود را به روزن می کشی)

(رشته تابی از تعلق هست تا در گردنت
در پی عیسی عبث پا همچو سوزن می کشی)

یک سر و گردن بلندست از تو خار این چمن
نرگس این افتادگی از چشم روشن می کشی

سوز پنهانی چو شمع آخر گریبانم گرفت
از گریبان سرزند از هر چه دامن می کشی

می فشاند گرد رنگ از بال، طاوس چمن
وقت نازک شد اگر خود را به گلشن می کشی

می بری صائب ز هندستان به اصفاهان سخن
گوهر خود را ز بی قدری به معدن می کشی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۶۸۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۶۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.