۲۲۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۷۵۶

ز شیرینی عتاب او شکرخندست پنداری
زبان در کام او بادام در قندست پنداری

به پیچ و تاب طی می گردد ایام حیات من
رگ جانم به آن موی میان بندست پنداری

چو شاخ گل به هر جا از سراپایش نظر افتد
چو آن لبهای شیرین در شکرخندست پنداری

کند چون حلقه های دام وحشت از نظربازان
نگاه او غزال جسته از بندست پنداری

به عیب خود نیفتد دیده هرگز عیبجویان را
به چشم بی بصیرت عیب فرزندست پنداری

پر کاهی ز احسان سبک مغزان بی حاصل
به چشم غیرت من کوه الوندست پنداری

به استقبال لیلی برنمی خیزد ز جای خود
ز چشم آهوان مجنون نظربندست پنداری

ندارد بی پر پروانه آب و تاب در محفل
نهال شمع، سبز از برگ پیوندست پنداری

به چشم هر که پوشیده است چشم از عالم امکان
فلک بر طاق نسیان شیشه ای چندست پنداری

نمی آید به چشم موشکافان صائب از تنگی
دهان تنگ او رزق هنرمندست پنداری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۷۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۷۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.