۲۰۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۸۰۶

چه ثمر می دهد آن دل که نه آبش کردی؟
به کجا می رسد آن پا که به خوابش کردی؟

نگهی را که کمند گهر عبرت بود
تو ز کوته نظری خرج کتابش کردی

خار پیراهن آرام بود عارف را
مژه ای را که تو شیرازه خوابش کردی

دیده ای را که ازو خوشه گوهر می ریخت
آنقدر گریه نکردی که سرابش کردی

دل که قندیل حرم بود ز روشن گوهری
در خرابات مغان جام شرابش کردی

سر آزاده که از مغز خرد بود سمین
تو ز غفلت ز هوا پر چو حبابش کردی

دل بیدار که شمع سر بالین تو بود
تو ز افسانه چو اطفال به خوابش کردی

می تلخی که گوارایی ازو می زد موج
تو ز ابروی ترش پا به رکابش کردی

نفس را کردی از اندیشه فردا فارغ
خود حسابانه گر امروز حسابش کردی

هر که چون کوزه لب بسته لب از خواهش بست
در خرابات مغان پر می نابش کردی

دل هر کس که به شوق تو برید از دو جهان
بستر از آتش سوزان چو کبابش کردی

بود آیینه صد شاهد غیبی صائب
دیده ای را که سراپرده خوابش کردی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۸۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۸۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.