۲۰۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۸۰۷

نیست چون صبح ترا جز نفس معدودی
چه کنی چون دل شب تیره اش از هر دودی؟

نیست سرمایه عمر تو به جز یک دو سه دم
چه کنی صرف به دودی که ندارد سودی؟

دود اگر زلف ایازست ببر پیوندش
حیف باشد که به زنجیر بود محمودی

چون سیاووش گذشتند ز آتش مردان
ما به همت نتوانیم گذشت از دودی

عیش خود تلخ مکن صائب ازین دود کثیف
گر به آتش نگذاری به تکلف عودی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۸۰۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۸۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.