هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از صائب تبریزی، بیانگر درد عشق، ناامیدی و آرزوهای برآورده نشده است. شاعر از عشق بی‌پاسخ، رنج دل و امیدهای برباد رفته سخن می‌گوید و با استفاده از استعاره‌ها و تصاویر زیبا، احساسات خود را بیان می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از استعاره‌ها و کنایه‌ها ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۶۸۲۱

خارخاری به دل افتاده ز مژگان کسی
که نپیچیده نگاهش به رگ جان کسی

میوه خلد به کوته نظران ارزانی
دست امید من و سیب زنخدان کسی

به یکی بوسه که جان در تن عاشق آید
چه شود کم ز لب لعل تو ای جان کسی؟

دامن دشت به سودازدگان ارزانی
نکشد آتش ما منت دامان کسی

همچو خورشید سرآمد نتوانی گردید
مدتی تا نروی در خم چوگان کسی

تا قناعت به سر انگشت توان کرد چو شمع
نخورد کودک ما شیر ز پستان کسی

زاهد بی مزه و سیر خیابان بهشت
من سودازده و چاک گریبان کسی

به دمی آب که دل سوخته ای آساید
خشک مغزی مکن ای چشمه حیوان کسی

چون به چشمش ندهم جای که در پرده دل
اشک من شور شد از گرد نمکدان کسی

سنبل یک چمن و جوهر یک آینه اند
طره بخت من و زلف پریشان کسی

خبرش نیست ز سرگشتگی ما صائب
هر که سر گوی نکرده است به میدان کسی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۸۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۸۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.