۲۳۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۸۶۸

ازان همیشه بود تازه روی درویشی
که متصل به محیط است جوی درویشی

ز تندباد حوادث نمی شود خاموش
چراغ گوشه نشینان کوی درویشی

چو خضر سبز شود هر جا گذارد پای
کسی که حفظ کند آبروی درویشی

ز جام زر می بی دردسر مدار طمع
که این شراب بود در کدوی درویشی

یکی ز پرده نشینان اوست آب حیات
ز فقر اگر چه سیاه است روی درویشی

عبیر پیرهن یوسفی به باد رود
برآورد چو سر از جیب، بوی درویشی

به هوش باش که در گوش چرخ حلقه بسی
کشیده اند فقیران به هوی درویشی

در آن محیط که کشتی نوح در خطرست
درست از آب برآید سبوی درویشی

سفیدنامه تر از صبح نیک بختان است
مرقع دلم از شستشوی درویشی

ز چشم خانه آیینه بی غبارترست
حریم سینه ام از رفت و روی درویشی

ز حرف شکوه لب سایلان ازان تلخ است
که اغنیا نکنند آرزوی درویشی

بشوی از دو جهان دست چون فقیر شدی
که هست در ره فقر این وضوی درویشی

تو نامراد نه ای، زان به مدعا نرسی
وگرنه خاک مرادست کوی درویشی

اگر غنی به حضور فقیر راه برد
به صد چراغ کند جستجوی درویشی

ز صائب این غزل تازه را بخوان مطرب
به مجمعی که رود گفتگوی درویشی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۸۶۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۸۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.