۲۲۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۸۷۶

ز من مدار توقع سخن از انجمنی
که نیست باعث گفتار چشم خوش سخنی

به گرد چهره خوبان چو زلف سیری کن
مکن چو خال قناعت به گوشه دهنی

به شوخی تو چراغی درین شبستان نیست
که هم در انجمنی هم برون انجمنی

ز طوطیی نتوان بود کمتر ای بلبل
تو هم ز بال و پر خویش سبز کن چمنی

چنان ز عشق تو ویران شدم که نتوان ساخت
اگر ضرور شود، از زبان من سخنی

مکش زیاد وطن آه، کاین همان وطن است
که از لباس به یوسف نداد پیرهنی

ز اشک و آه ضعیفان خاکسار بترس
که بود مشرق طوفان تنور پیرزنی

شکست قدر شکر را به گفتگو صائب
که دیده است چنین طوطی شکرشکنی؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۸۷۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۸۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.