۲۰۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۸۹۲

طومار عمر طی شد و غافل نشسته ای
برخاست شور حشر و تو کاهل نشسته ای

در وادیی که برق خورد نیش کاهلی
از غفلت آرمیده چو منزل نشسته ای

نیلوفر سپهر به خون تو تشنه است
ای لاله شکفته چه غافل نشسته ای

خضر رهی و پشت به دیوار داده ای
آیینه ای، چه سود که در گل نشسته ای

بر چهره ات چگونه در فیض وا شود؟
آخر کدام شب به در دل نشسته ای؟

در کعبه ای و پشت به محراب کرده ای
هم محملی به لیلی و غافل نشسته ای

چندین هزار مرحله می بایدت برید
تا روشنت شود که به منزل نشسته ای

این آن غزل که فیضی شیرین کلام گفت
در دیده ام خلیده و در دل نشسته ای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۸۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۸۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.