۲۰۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۸۹۹

من کیستم، چو پل دل خود آب کرده ای
آغوش باز در ره سیلاب کرده ای

در جستجوی ماهی سیمین لباس او
تن را درین محیط چو قلاب کرده ای

چون طفل، گوش هوش به افسانه داده ای
در رهگذار سیل فنا خواب کرده ای

درگاه خلق را به خدا برگزیده ای
بتخانه را تصور محراب کرده ای

چون ابر، دامن از کف دریا کشیده ای
دل در هوای وصل گهر آب کرده ای

از صحبت هدف ز هواهای مختلف
قطع نظر چو ناوک پرتاب کرده ای

دست از جهان بشوی، چه فارغ نشسته ای؟
صائب ترا که هست دل آب کرده ای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۸۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۹۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.