۲۱۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۹۰۸

آتش به خرمن از گل باغی ندیده ای
جوش جنون ز چشمه داغی ندیده ای

پروانه وار سیلی آتش نخورده ای
در دودمان آه چراغی ندیده ای

با ناله یک سراسر گلشن نرفته ای
با عندلیب گوشه باغی ندیده ای

از لاله زار آبله یک گل نچیده ای
در پای شوق، خار سراغی ندیده ای

با چاک سینه دست و گریبان نبوده ای
در دست خود ز داغ ایاغی ندیده ای

عمرت چو گل به خنده شادی گذشته است
زخمی نیازموده و داغی ندیده ای

صائب ز مرگ این همه اندیشه ات ز چیست؟
هرگز ز عمر خویش فراغی ندیده ای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۹۰۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۹۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.