هوش مصنوعی:
این متن به بررسی دشواریها و پیچیدگیهای زندگی میپردازد و از مفاهیمی مانند رنج، گذرا بودن زندگی، و تلاش برای یافتن معنا در میان مشکلات سخن میگوید. شاعر از استعارههای مختلف مانند «گردش پرگار زندگی» و «تیغ حادثه» برای بیان ناپایداری و دشواریهای زندگی استفاده میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از استعارهها و مفاهیم ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین یا نامفهوم باشد.
غزل شمارهٔ ۶۹۲۵
آسودگی مجو ز گرفتار زندگی
سرگشتگی است گردش پرگار زندگی
دردسر خمار بود حاصل حیات
خمیازه است خنده گلزار زندگی
تا در تو هست از آتش شهوت شراره ای
چون موی، پیچ و تاب بود کار زندگی
معراج آفتاب بود پله زوال
برق فناست گرمی بازار زندگی
در رهگذار سیل کمر باز کردن است
در زیر تیغ حادثه اظهار زندگی
کوتاه می شود به نظر بازکردنی
چون خواب تلخ، دولت بیدار زندگی
با جان بی نفس به عدم بازگشت کرد
شد روح بس که دلزده از دار زندگی
در وادیی که کوه چو ابرست در گذار
ما پشت داده ایم به دیوار زندگی
گردن مکش ز تیغ شهادت که خضر را
دارد نهان ز چشم جهان عار زندگی
از تنگنای جسم برون آی، تا به چند
باشی چو جغد خانه نگهدار زندگی؟
پیچیده می شود به نظر بازکردنی
چون گردباد جلوه طومار زندگی
در دور خط سبز و لب روح بخش او
شرمنده است خضر ز اظهار زندگی
باشد به رنگ شعله جواله بی بقا
در سیر و دور، گردش پرگار زندگی
این بار را ز دوش بیفکن که عالمی
افتاد از نفس به ته بار زندگی
در زندگی مپیچ گرت مغز عقل هست
کآشفتگی بود گل دستار زندگی
از داغ دوستان و عزیزان فلک نهد
هر روز مهر تازه به طومار زندگی
عشق گرانبها بود و درد و داغ عشق
گنجی که هست در ته دیوار زندگی
گردید در شکار مگس صرف سر به سر
چون تار عنکبوت مرا تار زندگی
خشک است دست خلق، مگر سیل نیستی
دستی نهد مرا به ته بار زندگی
از دست رعشه دار نفس ریخت عاقبت
صائب به خاک ساغر سرشار زندگی
سرگشتگی است گردش پرگار زندگی
دردسر خمار بود حاصل حیات
خمیازه است خنده گلزار زندگی
تا در تو هست از آتش شهوت شراره ای
چون موی، پیچ و تاب بود کار زندگی
معراج آفتاب بود پله زوال
برق فناست گرمی بازار زندگی
در رهگذار سیل کمر باز کردن است
در زیر تیغ حادثه اظهار زندگی
کوتاه می شود به نظر بازکردنی
چون خواب تلخ، دولت بیدار زندگی
با جان بی نفس به عدم بازگشت کرد
شد روح بس که دلزده از دار زندگی
در وادیی که کوه چو ابرست در گذار
ما پشت داده ایم به دیوار زندگی
گردن مکش ز تیغ شهادت که خضر را
دارد نهان ز چشم جهان عار زندگی
از تنگنای جسم برون آی، تا به چند
باشی چو جغد خانه نگهدار زندگی؟
پیچیده می شود به نظر بازکردنی
چون گردباد جلوه طومار زندگی
در دور خط سبز و لب روح بخش او
شرمنده است خضر ز اظهار زندگی
باشد به رنگ شعله جواله بی بقا
در سیر و دور، گردش پرگار زندگی
این بار را ز دوش بیفکن که عالمی
افتاد از نفس به ته بار زندگی
در زندگی مپیچ گرت مغز عقل هست
کآشفتگی بود گل دستار زندگی
از داغ دوستان و عزیزان فلک نهد
هر روز مهر تازه به طومار زندگی
عشق گرانبها بود و درد و داغ عشق
گنجی که هست در ته دیوار زندگی
گردید در شکار مگس صرف سر به سر
چون تار عنکبوت مرا تار زندگی
خشک است دست خلق، مگر سیل نیستی
دستی نهد مرا به ته بار زندگی
از دست رعشه دار نفس ریخت عاقبت
صائب به خاک ساغر سرشار زندگی
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۲۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۹۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۹۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.