۱۸۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۴۹

چشم من دایم سپند آتش رخساره بود
چون شرر تا چشم وا کردم دلم آواره بود

عشق آن روزی که صحرای عدم را رنگ ریخت
گردبادش روح گردآلود این آواره بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.