۵۷۵ بار خوانده شده

همّت پیر

رازی است مرا، رازگشایی خواهم
دردی است به جانم و دوایی خواهم

گر طور ندیدم و نخواهم دیدن
در طور دل از تو، جای پایی خواهم

گر صوفی صافی نشدم در ره عشق
از همّت پیر ره، صفایی خواهم

گر دوست وفایی نکند بر درویش
با جان و دلم از او جفایی خواهم

بردار حجاب از رخ، ای دلبر حسن
در ظلمت شب، راهنمایی خواهم

از خویش برون شو، ای فرو رفته به خود
من عاشقِ از خویش رهایی خواهم

در جان منیّ و می نیابم رخ تو
در کنز عیان، کنز خفایی خواهم

این دفتر عشق را بِبَند ای درویش
من غرقم و دستِ ناخدایی خواهم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شرح پریشانی
گوهر بعدی:جام جان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.