هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی، بیانگر عشق و ارادت شاعر به معشوق یا شخصی مقدس است. شاعر از آشوب شهر و دلبستگی‌های دنیوی شکایت دارد و به دنبال پناه‌گاهی معنوی می‌گردد. او معشوق را به عنوان شاه دل‌ها و حاکم جان‌ها توصیف می‌کند و از عشق و وفاداری خود سخن می‌گوید. همچنین، شاعر به مفاهیمی مانند دین، کفر، و جهان‌بینی عرفانی اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد. همچنین، برخی اشارات به مفاهیم دینی و فلسفی نیازمند درک بالاتری از ادبیات و عرفان است.

غزل شماره ۳۹

شهر پر آشوب و غارت دل و دین است
باز مگر شاه ما بخانه زین است

آینهٔ روست یا که جام جهان بین
آتش طور است با شعاع جبین است

با که توان گفت این سخن که نگارم
شاهد هر جائی است و پرده نشین است

شه توئی ای دوست در قلمرو دلها
کشور جانها ترا بزیر نگین است

خسروی عالمم بچشم نیاید
گر تو اشارت کنی که چاکرم این است

بر سر بالین بیا که آخر عمر است
رخ بنما کین نگاه بازپسین است

خون بدل ما کنی بخاطر دشمن
جان من آئین دوستی نه چنین است

ساغر مینا بگیر و شاهد رعنا
باشد اگر حاصلی ز عمر همین است

هرکه بروی تو دید زلف تو گفتا
کفر بدین همچو شب بروز قرین است

نیست چو بی نور لطف نار جلالت
نار تو خواهم که رشک خلد برین است

درخورم اسرار تنگنای جهان نیست
مرغ دلم شاهباز سدره نشین است
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره ۳۸
گوهر بعدی:غزل شماره ۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.