هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از ناتوانی خود در برابر سختیهای زندگی و آسمان میگوید و آرزوی پرواز و رهایی دارد، اما احساس میکند که دیگر توانایی و اشتیاق گذشته را ندارد. او از تنهایی و انزوا در قفس زندگی خود سخن میگوید و به قرب و نزدیکی به معشوق اشاره میکند، حتی اگر نتواند آن را به زبان آورد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عمیق عرفانی و عاشقانه است و درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، لحن غمگین و پیچیدگیهای معنایی آن ممکن است برای خوانندگان جوانتر نامفهوم یا سنگین باشد.
غزل شماره ۴۰
دمی نه کار زوی مرگ بر زبانم نیست
چرا که طاقت بیداد آسمانم نیست
بزیر تیغ تو من پر زدن هوس دارم
هوای بال فشانی ببوستانم نیست
خوشم که نیست مراروزن از قفس سوی باغ
که تاب دیدن گلچین و باغبانم نیست
میان آتش و آبم ز دیده و دل خویش
شبی که جای بر آن خاک آستانم نیست
بگوشهٔ قفسش خوگرفتهام چندان
که گر رهاکندم ذوق آشیانم نیست
دلت چو واقف اسرار و نکته دان باشد
چه غم بساحت قرب تو گر بیانم نیست
چرا که طاقت بیداد آسمانم نیست
بزیر تیغ تو من پر زدن هوس دارم
هوای بال فشانی ببوستانم نیست
خوشم که نیست مراروزن از قفس سوی باغ
که تاب دیدن گلچین و باغبانم نیست
میان آتش و آبم ز دیده و دل خویش
شبی که جای بر آن خاک آستانم نیست
بگوشهٔ قفسش خوگرفتهام چندان
که گر رهاکندم ذوق آشیانم نیست
دلت چو واقف اسرار و نکته دان باشد
چه غم بساحت قرب تو گر بیانم نیست
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شماره ۳۹
گوهر بعدی:غزل شماره ۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.