هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از فراق یار گلعذار خود و ستمهای روزگار شکایت میکند. او خود را مانند یعقوبی میداند که یوسفش را گرگ روزگار ربوده است. از ناامیدی و غمهای زندگی میگوید و اینکه فرصتهایش را از دست داده است. معلمش نیز در آغاز درس، نخستین کلمهای که بر ورق نوشته، «دریغ» بوده است. شاعر خود را نقطهای در دایره غم میداند و از گذر عمر با این غمها اظهار تأسف میکند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی موجود در شعر، مانند فراق، غم، و تأمل در گذر عمر، برای درک و ارتباط نیاز به بلوغ فکری و تجربههای زندگی دارد که معمولاً از سنین نوجوانی به بعد شکل میگیرد.
غزل شماره ۱۱۴
جدا شد از بر من یار گلعذار دریغ
دریغ از ستم چرخ بیم دار دریغ
نمود ساکن بیت الحزن چو یعقوبم
ربود یوسف من گرگ روزگار دریغ
چمن شگفت و مرا عقدهٔ ز دل نگشود
گلی نچیدم و بگذشت نوبهار دریغ
معلمی که ورق پیش من نهاد آغاز
نوشت بر سبق من نخست بار دریغ
میان دایرهٔ غم چو نقطهایم اسرار
تمام عمر گذشتی بدین مداردریغ
دریغ از ستم چرخ بیم دار دریغ
نمود ساکن بیت الحزن چو یعقوبم
ربود یوسف من گرگ روزگار دریغ
چمن شگفت و مرا عقدهٔ ز دل نگشود
گلی نچیدم و بگذشت نوبهار دریغ
معلمی که ورق پیش من نهاد آغاز
نوشت بر سبق من نخست بار دریغ
میان دایرهٔ غم چو نقطهایم اسرار
تمام عمر گذشتی بدین مداردریغ
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شماره ۱۱۳
گوهر بعدی:غزل شماره ۱۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.