هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد فراق و غم عشق می‌گوید و از روزگار و سپهر شکایت می‌کند. او بیان می‌کند که جز تحمل و خوردن خون دل چاره‌ای ندارد و حتی اگر همه چیز تغییر کند، غم عشق او باقی خواهد ماند. شاعر آرزو می‌کند روزی بتواند با معشوق از درد انتظار شکایت کند و از او می‌خواهد که رهایش کند تا در غم فراق نماند. او همچنین از جور زمانه و کینه‌های دیگران می‌نالد و تصمیم به ترک دیار و یار می‌گیرد. در پایان، شاعر خود را عندلیبی می‌داند که در بهار افغان می‌سراید.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاطفی و غم‌انگیز است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد. همچنین، درک کامل شعر نیاز به آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی و اصطلاحات شعری دارد.

غزل شماره ۱۳۱

تحمل از غم تو یا ز روزگار کنم
بغیر آنکه خورم خون دل چکار کنم

اگر عناصر این نه فلک ورق گردد
غمت رقم نشود گرچه اختصار کنم

بطول روز قیامت شبی ببایستی
که با تو من گله از درد انتظار کنم

ببزم غیر مکش می روا مدار که من
مدام بی تو بخون جگر مدار کنم

بآن رسیده ز جور سپهر و کینهٔ غیر
که رخت بندم و ترک دیار و یار کنم

کنون که ناشده طوفان بیار خاک رهش
که بلکه چارهٔ این چشم اشکبار کنم

جفا مبر ز حد اندیشه کن از آن روزی
که داوری بتو در نزد کردگار کنم

نصیب ما نشد ای دوست کنج دامت هم
نه آشیان نه قفس کاندران قرار کنم

عجب مدار گرت نغمه سنج شد اسرار
که عندلیبم و افغان بنوبهار کنم
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره ۱۳۰
گوهر بعدی:غزل شماره ۱۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.