۲۷۵ بار خوانده شده

غزل شماره ۱۳۹

از روز ازل می خور و رندانه سرشتیم
برجبهه بجز قصّهٔ عشقت ننوشتیم

زاهد تو بما دعوت فردوس مفر ما
ما باغ بهشت از پی دیدار بهشتیم

از عشق نکوهش منما خسته دلان را
کز خامهٔ صنعیم چه زیبا و چه زشتیم

جامی بکف آرید و بنوشید عزیزان
فرداست که بر تارک خم ماهمه خشتیم

اندر طلبت گه بحرم گاه بدیریم
گه معتکف مسجد و گاهی بکنشتیم

دادند نخستین چو بما کلک دبیری
غیر از الف قد تو بردل ننوشتیم

شد حلهٔ دارا به برو برد یمانی
درکارگه فقر هر آن رشته که رشتیم

چون رشته شدم بلکه شوم زال خریدار
خود طرف نبستیم از این رشته که رشتیم

کی برخوری اسرار ز خاری که نشاندیم
کی خرمنی اندوزی از این تخم که کشتیم

اسرار دل اسرار سراز سد ره بر آورد
باری درویدیم هر آن تخم که کشتیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره ۱۳۸
گوهر بعدی:غزل شماره ۱۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.