هوش مصنوعی: این شعر بیانگر حال دلِ مستمند و حیرانی است که به امید دیدار معشوق، از جایگاه شاهی به خرابه‌ای پناه برده است. شاعر از عشق و اشتیاق خود می‌گوید و اینکه همه‌چیز در نظرش یادآور معشوق است. او از سوزش درون و ناله‌های عاشقانه می‌گوید و امیدوار است که با وجود بی‌زبانی، آتش دلش زبانه بکشد. در نهایت، شاعر اشاره می‌کند که برای رسیدن به حریم یار، باید از تعلقات دنیوی گذشت.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عرفانی و عاشقانه‌ای است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و استعاره‌های به‌کاررفته نیاز به درک ادبی بالاتری دارند.

غزل شماره ۱۵۸

دل مستمند و حیران بهوای آب و دانه
زحرم سرای شاهی بخرابه کرده خانه

چکنم چه سربپوشم که بهر طرف نیوشم
نرسد بگوش هوشم بجز از لبت ترانه

بحصار دیدهٔ کل همه نقش اوست حاصل
بسواد اعظم دل نبود جز آن یگانه

همه بر در نیازش که چه در رسد زنازش
همگی ز سوز و سازش بسرود عاشقانه

سمن و چمن هزارش گل و لاله داغدارش
همه نغمه پرده دارش نی و بربط و چغانه

بود اربیان نیارم نگه امیدوارم
کشد ار زبان ندارم ز دل آتشم زبانه

بحریم خلوت یار نبود ره تو اسرار
اگر آرزوی دیدار بودت رو از میانه
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره ۱۵۷
گوهر بعدی:غزل شماره ۱۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.